پادشاه فصل‌ها ... پاییز!    -   مازیچال ۱۳۹۵

آبان و اردیبهشت یعنی جنگل، و جنگل در این دو ماه بیشترین تجلی را دارد از هویت خود.
چه مغموم، سال‌هایی که درست در نیمۀ آبان و اردیبهشت، در جنگل نبودم.

امسال قرعه به نام جنگل مازیچال افتاد 

«مازی» به گویش مردم غرب مازندران، همان مازو است.  
مازو = بلوط، البته نه شاه‌بلوط خوشمزه؛  بلکه بلوط وحشی.

زمان برنامه:
 - پنجشنبه و جمعه (۱۳ و ۱۴ آبان ۱۳۹۵)
مسیر:
 - کلاردشت، روستای طویدره
انتهای روستا و ابتدای جنگل، کنار ایستگاه جنگل بانی باید از مینی‌بوس پیاده شد و حدود ۱۲-۱۳ کیلومتر راه پیمود. چیزی حدود ۵ ساعت وقت باید در نظر گرفت.
البته مسیر پیاده‌روی به اقتضای وضعیت عمومی تیم، نه از دل جنگل بلکه از مسیر راه خاکی ماشین‌رو است.

 

روز نخست طراوت ناشی از برف دیشب و مه میان‌روزی هوا را بس لطیف کرده بود. غروب هوا صاف شد و روز دوم تابش آفتاب مصفای بالادست‌های پاک گرمابخش جنگل‌پیمایی نیمۀ پاییز امسال بود.

در سال‌های دور و دهه‌های پیش، امکان نداشت به این عمق از جنگل مشرف شویم، اما با جانوری زیبا؛ خرس، گراز، شغال و . . . مواجه نشویم
اما در سال‌های اخیر!!!   زهی تأسف؛ ترکیبی از جاده و ماشین و خیل انسان‌ها و تفنگ و این چند سال اخیر هم پدیدۀ ناپسند «آفرود» چیزی از طبیعت بکر برای حیات وحش به جا نگذاشت.

 

هر جا که می‌شد با ماشین دل طبیعت را درنوردید و له کرد، ردی از ماشین به جا بود!!!
واقعاً چگونه می‌توان به انسان متمول و برخودار از ماشین‌های «آفرود» آموخت که له شدن اکوسیستم زیر چرخ ماشین روا نیست. که جنگل محل زیست حیات وحش است، نه چای آفرودبازی انسانی که جز صعب‌العبور بودن انگار هیچ‌چیز جلودارش نیست!!!  

ناگزیر باید اینک به مشاهدۀ رد پای آخرین بازماندۀ روباه و گربۀ وحشی دل خوش کرد انگار 


و آن بالادست‌ها . . .
جا بود برای مست شدن از خلسۀ هوای پاک  ۳۰۰۰ و ۴۰۰۰ متری‌ها

و از آن بالا می‌شد شهرهای آشنا را رصد کنی: از غرب به شرق؛ رامسر، تنکابن و عباس‌آباد

کسی چه می‌داند؛ تا چند سال دیگر این انبوه زیبا از تعرض انسان در امان خواهد بود؟

پایدار باد دوستی‌ها
حتی المقدور  زنده باد طبیعت

رؤیاهای رسولانه، در آستانۀ تکوین به مثابۀ «تبیینِ بهتر»

درآمد

۱۷ خرداد ۱۳۹۲، مصادف با ۲۷ رجب ۱۴۳۴[1]، به روایت دکتر عبدالکریم سروش، تحریر یادداشت‌هایی آغاز شد که با نام «محمد(ص)، راوی رؤیاهای رسولانه» انتشار یافت. این یادداشت‌ها تا خرداد ۱۳۹۳ به پنج شماره رسید و امهات یک نظریۀ جدید در متن‌شناسی دینی، فراهم آمد. طرح این دیدگاه تهوری می‌طلبید که صاحب نظریه بدان وقوف داشت. امواج مخالف، این بار فراگیرتر از آنچه در برابر نظریات نوآورانۀ پیشین این متفکر بروز یافته بود، از راه رسیدند. از ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۵، طی دو سال، نقدهای فراوانی از حوزویان و دانشگاهیان، و این بار حتی از سوی برخی همراهان سابق صاحبِ نظریه‌های «قبض‌و بسط تئوریک شریعت» و «بسط تجربۀ نبوی»، بر این نظریۀ جدید نگاشته شد. به نظر ما این نظریه با وجود ابهاماتی که همچنان آن را نیازمند بازتقریر و تکمیل می‌کند، فی‌الجمله قابل همدلی است و جا دارد در کنار نظریه‌های رقیب جدی گرفته شود.

این نظریه با رویکرد پدیدارشناسانه در صدد بازاندیشی در ماهیت متن مقدس و روش‌های فهم آن است. رؤیاهای رسولانه مرحله‌ای از سیر فکری و تلاش‌های دین‌شناسانۀ متفکری است که طی چهار دهه تلاش ‌کوشیده است بین دین و اقتضائات دنیای جدید جمع کند. نظریۀ رؤیاها در مرز دو ساحت علمِ مرتبه اول، یعنی کلام اسلامی و وحی‌شناسی، و علم مرتبۀ دوم یعنی تفسیرشناسی و معرفت‌شناسی دینی قرار دارد. از سویی تبیینی برای چیستی کلام باری به‌دست می‌دهد، و از سوی دیگر تبیین‌های تا کنون ارائه شده در فهم کلام باری را مورد مداقه قرار می‌دهد و می‌کوشد «تبیینی بهتر» در این باره ارائه کند. رؤیای رسولانه برای دو گونه مخاطب مفروغً عنه است؛ یکی آنان که با خوانش‌های سنتی از دین و متن دینی کنار آمده‌اند و تعارضی، بین دین و علوم طبیعی، و دین و علوم انسانی و حقوق بشر جدید، ذهن‌شان را نمی‌آزارد؛ و دیگر آنان که به محض مشاهدۀ چنین تعارضی جانب سنت و دین را فرو گذارده‌اند و تنها به اخذ آورده‌های اندیشه‌ای دنیای جدید بسنده کرده‌اند. اما برای کسانی که به گفت‌وگو بین سنت و مدرنیته می‌اندیشند و اخذ یکی را مستلزم فروگذاردن طرف دیگر نمی‌دانند، این نظریه جدی و شایستۀ تأمل است. بی‌تردید این جدی گرفتن نظریۀ رؤیاهای رسولانه، به معنای تبعیت بی‌چون و چرا از آن و خوانش غیرانتقادی آن نیست.

پیشینۀ نظریه‌های دین‌شناختی صاحب نظریۀ رؤیای رسولانه

«قبض‌و بسط» و «بسط تجربه»؛ دو مرحله از فاصله‌گزینی سروش، از فهم‌های سنتیِ دین، در مقام یک معرفت‌شناس بوده‌اند. در آن دو مرحله سروش مشکلات بنیادین کلام و فقه اسلامی را مورد بازاندیشی قرار داد، تا برای سازگار کردن آموزه‌های دینی با اقتضائات دنیای جدید (علم و حقوق بشر جدید) مجالی فراهم آورد، اما به‌تدریج درمی‌یابد بدون ژرف‌بینی در متن مقدس، و بازاندیشی در ماهیت قرآن و شیوه‌های فهم آن، کار تمام نشده است.

 لینک: صورت کامل مقاله در سایت نیلوفر 

اين بخارا منبع دانش بود

در فضاي مجازي آگهي را ديدم: شب قرآن مجيد.
به اهتمام بخارا و با همکاري چند نهاد ديگر.

نام سخنرانان: محقق داماد، موحد، ملکيان، دلکش بود و کشاندم به محل اعلام شده. پنج دقيقه از ساعت اعلام شده گذشته بود که به محل رسيدم، برنامه شروع شده بود. سالن اصلي و يک سالن جنبي پر بودند. به تخمين من حدود ۳۰۰ نفر جمع شده بودند براي برنامه‌اي که به ابتکار يک نفر و البته همکاري چند نهاد معتبر فرهنگي غيردولتي برگزار مي‌شد؛ يک نفري که به‌تنهايي يک نهاد است: علي دهباشي.

باري ديشب شوقي و تکريمي آميخته با تأسف در خود يافتم. طي ساليان فراوان حضور در بزرگ‌ترين دانشگاه کشور، شاهد بسيار برنامه‌ها بوده‌ام که با بودجه‌هاي کلان در سالن‌هاي بزرگ برگزار مي‌شوند، اما مخاطب ندارند و متوليان برنامه براي پر کردن صندلي‌هاي خالي بايد به حيله‌هايي آزار دهندنه متوسل شوند، اينک جايي بي‌هيچ امکانات ويژۀ دولتي برنامه‌اي برگزار مي‌شود که مخاطبش بدون آن تمهيدات و حيله، حاضر مي‌شود و به دليل کمبود جا بر روي زمين مي‌نشيند يا ساعت‌ها مي‌ايستد تا لحظه‌هايي را با آموزه‌هاي معنوي سپري ‌کند.

طيف حاضران بخاراي قرآني ديشب نيز تأمل‌انگيز بود. از جوان دانشجوي فني مهندسي و پزشکي و علوم قرآني و طلبه، تا محقق و دانشمند. از خانم محجب طراز نظام جمهوري اسلامي، تا خانم‌هايي به ظاهر فاقد پوششي که نظام ايدئولوژيک مي‌پندارد نشانۀ دوري از هر گونه معنويت و دينداري است.
تعامل انسان‌ها در بخاراي ديشب نيز آموختني بود. در فضايي که هيچ گونه کنترل و نظارت آمرانه وجود نداشت، آنچه بر آن فضاي فشرده از جمعيت حاکم بود، حفظ حرمت و آرامش و محبت و تکريم بود. کم‌سن‌ترهايي که به محض ورود فردي مسن‌تر از جاي برمي‌خواستند و صندلي خود را به تازه وارد عرق کرده از گرماي بيش از حد خيابان‌هاي شهريوري تهران مي‌دادند. با خود مي‌انديشيدم اگر قرار بود سازمان‌هاي رسمي، اين مقدار جمعيت را با اين طيف متنوع، در برنامه‌اي قرآني گرد آورند، که مي‌توان آن را از آرزوهاي متوليان نظام دانست، چند ده ميليون بايد هزينه مي‌کردند؟
برنامۀ ديشب بخارا براي جامعۀ مدني ايران نيز حاوي نکات آموزنده است:
- اگر از نظام ايدئولوژيک-ديني دل خوش ندارند، به‌تمامي با بن‌مايه‌هاي مذهبي قهر نکنند، مي‌توان از قرآن سخن گفت، اما نيکو، فرهنگي و غيرايدئولوژيک.
- مي‌توان به جاي رقابت‌هاي دل‌آزار با ديگر مؤسسه‌ها و سازمان‌ها، باب همکاري بين‌بخشي را گشود و با تکيه بر هم‌افزايي، زيباترين رخدادهاي فرهنگي را با کمترين امکانات رقم زد.

و اما

فارغ از اين فُرم، در کنه و محتواي آنچه ديشب عرضه شد، نکاتي ژرف و تفکرانگيز از زبان سخنرانان جاري شد که به گمانم تا ماه‌ها و اي بسا سال‌ها براي مستمعان آموزنده و بهانۀ انديشيدن‌هاي معنوي و اخلاقي خواهد بود. پرسشي که محقق داماد از موحد پرسيد، پاره‌هاي گرد‌آوري شدۀ موحد از مقالات شمس و هجويري و ميبدي و مثنوي، که هوشمندانه کنار هم نشستند، تا امکان فهم غيررسمي اما معنوي از قرآن، فارغ از دعاوي مفسران رسمي به تصوير کشيده شود، تحليل نوآورانۀ ملکيان از شروط راه بردن وثيق به عمق معناي قرآن، مبتني بر نظريه‌هاي کاملاً امروزين فلسفه‌هاي اگزيستانس و زبان‌شناسي مدرن، همه و همه ديالوگي عميق، نامستقيم و سنجيده، بين منظرهاي مختلف را به نمايش گذارد. با دريافت ترنم لحن و مضمون سخنان پيرمرد ۹۱ ساله (موحد) که همچنان هوشياري و طراوت انديشه را حفظ کرده است، نوعي حالت مستي هشيارانه را از شب پيش با خود حمل مي‌کنم و اينها را مرهون جناب دهباشي هستم که تا کنون رخصت ديدار و گفت‌وگوي مستقيم با ايشان نيافته‌ام، اما به عنوان شهروندي دوستدار فرهنگ، دو و نيم دهه است که بهره‌بردار تلاش فرهنگي اويم، از زماني که در کلک دست‌اندرکار نشر فرهنگ بود. از آنجا که ديدم در اين گروه حضور دارند، خواستم سپاس شهروندانه‌اي تقديم‌شان کنم.
 ‌اين بخارا منبع دانش بود/ پس بخارايي است هرکآنش بود (مثنوي-دفتر سوم)

ميزگرد تحليل رؤياهاي رسولانه

 

ميزگرد تحليل نظريۀ رؤياهاي رسولانه، تقرير شده از سوي دکتر سروش، در باشگاه انديشه
دوشنبه (۸ شهريور ۱۳۹۵)

انقلاب، خ. وصال، کوچه شهيد نائبي، باشگاه انديشه

 

درآمدي معرفت‌شناختي به نظريۀ رؤياي رسولانه

به همت مؤسسه باشگاه انديشه سلسله سخنراني‌هايي براي تحليل «نظريه رؤياي رسولانه» طراحي شده است.
نخستين سخنراني از اين مجموعه سخنراني‌ها به عهدۀ بنده گذارده شد.
اينجا فايل صوتي آن سخنراني در اختيار دوستان علاقه‌مند قرار مي‌گيرد.
ضبط صدا؛ به لطف ط. سعدالدين، با سپاس از ايشان.

لينک سخنراني اينجا: درآمدي معرفت‌شناختي بر رؤياي رسولانه

توضيح: اصل نظريه با عنوان «محمد راوي رؤياهاي رسولانه» بيش از دو سال پيش از سوي دکتر عبدالکريم سروش، در تبيين ماهيت وحي و پديدارشناسي قرآن، ارائه شد.
از آن زمان چندين نقد بر آن نظريه انتشار يافت.
شنيدن اين قايل بيشتر براي کسي سودمند است که آن مقالات ۵-۶ گانه به قلم دکتر سروش و نقدهاي وارد بر نظريه را پيش‌تر خوانده باشد. 

 

اطلاعات ديگر سخنراني‌ها:
رویاهای رسولانه نظریه ای است پدیدارشناسانه در باره وحی. چندی است این نظریه در فضاهای علمی کشور مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است، اما به نظر می رسد نیاز به کاوش در زوایای مختلف آن همچنان باقی است. از این روی، باشگاه اندیشه تصمیم به برگزاری نشست هایی در جهت تحلیل، نقد و بررسی این نظریه در پنج جلسه گرفته است. دوشنبه ها ساعت 6 عصر  / شروع جلسات: 28 تیر ماه
جلسه اول: " درآمدی معرفت شناختی بر نظریه رویاهای رسولانه" اردشیر منصوری ، دانش آموخته فلسفه علم و مدرس دانشگاه (دوشنبه 28 تیرماه)

جلسه دوم: " پیامدهای تئوریک رویاهای رسولانه " حسین واله ، دکترای فلسفه غرب و عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی ( دوشنبه 4 مرداد)

جلسه سوم: « نظریه رویاهای رسولانه و مساله اعتبار و معنای متن" محسن آرمین، دکترای علوم قرآن و حدیث (11 مرداد)

جلسه چهارم: " ملاحظات روش شناختی نظریه رویاهای رسولانه"، خلیل قنبری، عضو هیات علمی گروه ادیان شرق دانشگاه ادیان و مذاهب ( 18 مرداد)

جلسۀ پنجم: ميزگرد با حضور همۀ ارائه کنندگان (25 مرداد)

معرفي کتاب - «معناي زندگي»

معرفي يک کتاب خوب که مطالعه‌اش برايم مغتنم بود و مي‌توان خواندنش را توصيه کرد.

در سال گذشته توفيق خواندن چند کتاب خوب دست داد، از آن ميان يکي کتابي است تازه در باب معناي زندگي: 
معناي زندگي؛ نوشتۀ گرت تامسون، کاري از انتشارات نگاه معاصر.
ترجمۀ آن را دوستان بسيار عزيزم، زوج فلسفي: غزاله حجتي و اميرحسين خداپرست به انجام رساندند. 

در باره «معناي زندگي» در يک دهۀ اخير کتاب‌هاي متعددي به زبان فارسي منتشر شده است.
با اين وصف در مقايسه با کتاب‌هاي متعدد به زبان انگليسي در اين باره، هنوز کار براي آوردن تازه‌‌هايي به زبان فارسي باقي است.
اين کتاب، ترجمه‌اي است از کتاب: On The Meaning Of Life اثر گرت تامسون، استاد فلسفۀ دانشگاه اوهايو، که در سال ۲۰۰۲ به زبان انگليسي منتشر شده بود. تامسون داراي تأليفات متعددي در زمينه‌هاي مختلف فلسفي، از جمله در بارۀ ارسطو، دکارت، لاک و کانت، و درآمدي بر فلسفۀ معاصر است که البته از ترجمۀ احتمالي آنها به فارسي خبري ندارم.


گرت تامسون در اين کتاب به گونه‌اي استادانه منظرهاي مختلف الهي و سکولار در بارۀ معناي زندگي را طرح، و بي‌طرفانه ارزيابي مي‌کند. 
تامسون در يک مرور فشرده، در قالب کتابي که ترجمۀ فارسي آن بيش از ۲۰۸ صفحه نيست، منظرهاي و مشرب‌هاي فکري و فلسفي گوناگون در بارۀ موضوع را، از يوناني گرفته تا منظر بوديستي، مي‌‌گشايد.
با انتشار اين کتاب، اگر قرار باشد يک کتاب فشرده در بارۀ معناي زندگي از منظر فلسفي را براي مطالعه به دوستان معرفي کنم، آن همين کتاب خواهد بود.
مترجمان که هر دو دانش‌آموختۀ فلسفه هستند، به‌خوبي از پس ترجمه برآمده‌اند و بر غناي متون فارسي در زمينۀ معناي زندگي افزودند.

کوير؛ قصر بهرام-مرنجاب

پيش از اين کوير مرنجاب را بسيار تجربه کرده بوديم، در ماه‌هاي مختلف (از آبان تا ارديبهشت)، و از زيبايي‌هاي آن در فصول گوناگون بهره برده بوديم...  زيبايي‌هايي که مجموعۀ آن گمانم در نقطۀ ديگري از ايران در دسترس نباشد: پشته‌هاي زيباي رمل، در کنار ته‌نشست درياچۀ نمک و در کنار اينها آخرين ايستگاه يک قنات آب و در کنار اينها جنگل‌ تنک تاغ؛  يعني مجموعه‌اي از بيابان و کوير و مظاهر زيبا و شگفت زنده و غير زنده در اينها...

 
اما از قصر بهرام را تا کنون بازديد نکرده بودم، به‌ويژه اتصال "قصر بهرام" به "مرنجاب" که هميشه برايم دوست داشتني بود. و اين هم امسال بحمدالله به لطف دوستاني ميسر شد.

اطلاعات کلي برنامه:
مدت و زمان: دور روزه، ۱۱ و ۱۲ فروردين ۱۳۹۵
مسير: تهران - ورامين - مبارکه - قصر بهرام - مرنجاب - آران و بيدگل - کاشان - قم - تهران.
اتومبيل: دو دستگاه خودرو شخصي شاسي بلند.
تعداد اعضاي تيم: ۱۰ نفر
تولرانس دماي منطقه: ۹ درجه تا ۲۷ درجه بالاي صفر
سرعت باد در منطقه: ۵ تا ۲۵ کيلومتر بر ساعت

-مبدأ حرکت: تهران؛ ميدان توحيد: ۷:۲۰ صبح
- ورامين (آخرين آبادي- قلعه بلند): ۸:۴۵ صبح
- محيط‌باني مبارکه در دل بيابان: ۹:۰۰ صبح 
تا اينجا جاده  آسفالت است
  در اينجا ۱۵ دقيقه وقت صرف پر کردن فرم‌ها و دريافت مجوز عبور شد.
  توضيح: در اين نقطه يک گيت عبور وجود دارد که در کنترل سپاه است. مسئله‌اي که گردشگران براي عبور از اين گيت دارند دو چيز است:  به ترتيب ۱- دريافت مجوز عبور از ايستگاه محيط‌باني  ۲- دريافت مجوز از سپاه. شرط صدور مجوز عبور از محيط باني اين است که از قبل مسافر بايد از محيط‌ زيست استان سمنان نامه‌اي و مجوزي داشته باشد، اگر آن معرفي نامه وجود داشت، محيط باني مشخصات خودرو و راننده را ثبت مي‌کند و مجوز خود را صادر مي‌کند. سپس در فاصلۀ اندکي اتاقک گيت سپاه وجود دارد که با مشاهدۀ مجوز محيط‌باني، نام سرپرست برنامه و تعداد مسافران را ثبت مي‌کند، از مقصد سفر مي پرسد و تأکيد مي‌کند اگر قصد بازگشت از اين مسير است، بايد همين جا اعلام شود و پيش از غروب آفتاب بازگشت صورت گيرد و اين که تا فاصلۀ ۱۰ کيلومتر که چند مقر نظامي در منظقه گسترده شده هر گونه توقف و عکاسي ممنوع است.

مسافران با عبور از گيت در ادامۀ مسير به قصر بهرام خواهند رسيد.
-نکته: اينجا (گيت مبارکه) پايان جاده آسفالت است و از اينجا جاده خاکي شروع مي‌شود. 
در قصربهرام مسافران مي‌توانند بازديدي داشته باشند و سپس آنجا را ترک کنند، يا در آنجا شب‌ماني کنند. از آنجا سه حالت در پيش خواهند داشت: ۱- بازگشت از همان مسير. ۲- در پيش گرفتن يک راه در سمت جنوب شرقي که به گرمسار و سمنان منتهي مي‌شود ۳- در پيش گرفتن راهي در سمت غرب و جنوب غربي که به مرنجاب منتهي مي‌شود.  ما راه سوم را در پيش داشتيم.

- (پس از ۱۵دقيقه توقف در ايستگاه مبارکه) حرکت به سوي قصربهرام...؛   رسيدن به قصر بهرام: ۱۰:۴۵ صبح
از مبارکه تا اينجا ۴۰ کيلومتر خاکي
حدود دو ساعت و نيم توقف در اينجا که جايي براي گشت‌زني و بازديد از بقاياي قلعه‌هاي مخروبه و نيمه مخروبۀ اعصار و قرون گذشته داشت.  اگر تلاشي مي‌کردي مي‌توانستي در ذهن تخيل کني که «بهرام» کجا و چگونه گور مي‌گرفتي همه عمر . . .
در قصر بهرام چند ماشين سواري سبک مانند پژو پارس و حتي پرايد هم توقف داشته‌اند. لابد با خرابي راه خاکي با حسن تحمل فراوان کنار آمده بودند.
- حرکت از قصر بهرام: ۱۳:۳۰ به سمت غرب و جنوب غربي که به مرنجاب منتهي مي‌شود. کاروانسراي مرنجاب در حدود صد و چند کيلومتري اينجا واقع است. راه خاکي از اينجا کمي بدتر خواهد شد. و در طول مسير فقط يک ايستگاه محيط‌باني قرار دارد که مجوز عبور را کنترل مي‌کند.
- پاسگاه محيط‌باني سفيد آب: ۱۵:۱۵
در ادامۀ مسير روي هم رفته با دور زدن سياه کوه، به‌تدريج احساس مي‌کردي داري ارتفاع کم مي‌کني و دشت و بياباني هموار و بدون ارتفاعات در اطراف آغوش مي‌گشود. 
يک آب‌انبار قديمي در ميانۀ مسير

در طول مسير باد، شديد و شديدتر شد و در بازه‌اي چند کيلومتري طوفان خاک ديد را بسيار محدود مي‌کرد. در نقاطي مختصر پوشش گياهي متفاوت وجود داشت و در نقاطي تنوع رنگ خاک چشم‌نواز بود.
رفته رفته وارد منطقۀ مرنجاب شديم و جاده که در اثر شسته شدن به‌وسيلۀ سيلاب‌هاي فصلي گاه خراب و حتي گاه محو مي‌شد، از اينجا به بعد به چند راهه تبديل مي‌شد که نشان از انتخاب مسيرهاي متعدد به وسيلۀ ماشين‌ها با امکانات متفاوت داشت.
- بالاخره در فاصله‌اي حدود ۹ کيلومتري شرق کاروانسراي مرنجاب تصميم به توقف، برپايي کمپ و شب‌ماني گرفتيم.   ساعت:  ۱۷

تا اينجا از مبارکه ۱۴۰ و از قصر بهرام ۱۰۰ کيلومتر خاکي را پشت سر گذارده بوديم.
پس از برپايي کمپ، زدن به دل درياچۀ نمک و بازديد از کوير برنامۀ عصر روز نخست بود.

تندبادي که در اين منطقه براي من بي‌سابقه بود، مانع از آن شده بود که به‌خوبي «شب، سکوت، کوير» را تجربه کنيم.

اما روي هم رفته شب و آسمان زلال و ستاره‌باران شب کوير تجربه شد و ساعت ۱۰ شب گروه در کمپ بود و استراحتي براي فردا...
روز دوم به بازديد از رمل‌ها اختصاص داشت و استفاده‌ از زيبايي‌هاي منحصر به فرد آن، و مختصر اثر از حيات که در شرايط براستي دشوار رمل‌زار در جريان بود.

***

حدود ساعت ۱۰ صبح سر و کلۀ ماشين‌هاي آفرود که پيمايش بي‌مبالات فراز رمل‌هاي زيبا را چند سال اخير در پيش گرفته‌اند و سکوت و خلوت منطقه را به هم ريخته‌اند پيدا شد.
در چند کيلومتر آن طرف‌تر و نزديک کاروانسراي مرنجاب که رسماً‌ پرده‌اي زده شده بود و بيزينسي راه افتاده بود براي کرايه‌سواري با اتومبيل‌ها بر روي رمل‌ها و ماشين‌ها و نيروي انتظامي و نظامي و شبه‌نظامي که رسماً در منطقه مستقر شده بودند، و لابد هر چيز را _البته جز خلوت و سکوت و بکر بودن طبيعت را_ محافظت مي‌کردند.


از شگفتي‌ها و زيبايي‌هاي _براي من جديد_ برنامه،  مشاهدۀ «دماوندکوه» از دل بيابان مرنجاب بود. هوا پر باد بود و غبارها روفته و ديد دور دست‌ها ميسر و خطالرأس دو برار و قلۀ دماوند هويدا... 

- ساعت ۱۲ روز دوم کمپ جمع شده بود و حرکت به سوي آران و بيدگل و کاشان. 
فاصلۀ کاروانسراي مرنجاب تا آران و بيدگل و آسفالت: ۴۰ کيلومتر خاکي 
(روي هم رفته از مبارکه تا آران‌-بيدگل حدود ۱۵۰ کيلومتر خاکي)
- ساعت ۱۳ آران-بيدگل بوديم و تأسيسات امام‌زاده هلال که سرويس بهداشتي و روشويي مفصل و خوب با آب سرد و گرم دارد و براي بازيابي بهداشت و نظافت مسافران بيابان بسي مغتنم است.
و هنوز ۵ عصر روز دوم نشده بود که دوباره تهران بوديم.

و جاي چه کس .../کسان؛  از دوست/دوستان همدل که خالي بود. 

تفألي به سعدي

در آغاز ۱۳۹۵    تفألي به سعدي . . .   و  اطلاع‌رساني نشست‌هاي «شعر و انديشه» در سال جديد:
چهارشنبه ها يک هفته در ميان؛ ساعت ۵:۳۰   اکباتان-خانه فرهنگ آيه
موضوع نشست‌ها در شش ماه نخست سال جديد:    سعدي

 

و  با شادباش فرا رسيدن سالي نو؛ غزلي از سعدي

هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی     الا بر آن که دارد با دلبری وصالی

دانی کدام دولت در وصف می‌نیاید        چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی

خرم تنی که محبوب از در فرازش آید      چون رزق نیکبختان بی محنت سؤالی

همچون دو مغز بادام اندر یکی خزینه      با هم گرفته انسی وز دیگران ملالی

دانی کدام جاهل بر حال ما بخندد        کو را نبوده باشد در عمر خویش حالی

بعد از حبیب بر من نگذشت جز خیالش   وز پیکر ضعیفم نگذاشت جز خیالی

اول که گوی بردی من بودمی به دانش    گر سودمند بودی بی دولت احتیالی

سال وصال با او یک روز بود گویی           و اکنون در انتظارش روزی به قدر سالی

ایام را به ماهی یک شب هلال باشد      وان ماه دلستان را هر ابرویی هلالی

صوفی نظر نبازد جز با چنین حریفی        سعدی غزل نگوید جز بر چنین غزالی

در بارۀ «خرافه»

پرسش و پاسخي در بارۀ مسئله «خرافه» و نسبت آن با دين‌داري

سوال:
در تعريف «خرافه» فرمودید: «مدعاي متضمن روابط عقل‌ستيز و مغاير اصول منطقي بين امور؛ يا ادعاي خلاف عقل».

با توجه به این تعریف؛ محتوای بسیاری از کتاب‌های منتشره مانند: داستانهای شگفت از شهید دستغیب؛ و کتبی با موضوع کرامات ائمه پس از رحلت‌شان و فضایل و برکات ناشي از مداومت به برخی ذکرها و دعاها و نیز برخی باورها و اعتقادات دینی رایج بین مردم را باید خرافه دانست؟ باورهایی مثل: معجزات انبیاء؛ کرامات اولیاءالله؛ نذرهایی که برای حاجات‌شان نیت می‌کنند و هنگامی که خواسته‌هایشان برآورده می‌شود نذر را ادا می‌کنند. آیا با خرافه دانستن اموري که تأييد عقلي ندارند، پایه بسیاری از اعتقادات مردم متزلزل نمی‌شود؟ به علاوه شما فرمودید مدعایی را که هیچ دلیلی برای صحت و اثبات آن ندارید، قبول و تأيید نکنید، ولی آن را رد یا تکذیب هم نکنيد. پس چه باید کرد؟ آیا گزینه سوم هم هست؟

پاسخ:

پرسش‌ها را اين گونه بازنويسي دسته‌بندي مي‌کنم:

 ۱- آيا آنچه با نام داستان‌هاي شگفت، معجزات و کرامات، مشهور است، يا آنچه دريافت شفا و گرفتن حاجات از قبور متبرکه دانسته مي‌شود، از ضروريات ديني‌‌اند؟ 

۲- اين مسائل چه نسبتي با عقل و علم برقرار مي‌کنند؟

۳- آيا بسياري باور‌ها که بين مردم رايج‌اند و به نام دين مردم بدانها اعتقاد دارند، اما خلاف عقل و علم‌اند، مي‌توان خرافه دانست؟

۴-  با مدعاي بلادليل چه کنيم، اگر نه آن را قبول کنيم و نه رد، گزينه سوم چيست؟

مي کوشم امشب به اجمال تمام به اين پرسش‌ها بپردازم، و اگر لازم بود در زماني فراخ‌تر نظرم را در بارۀ اين مباحث معرض نقد و بررسي شما و ديگر سروران گرانقدر بگذارم.   

 

پاسخ اجمالي بنده به پرسش چهارگانه:

ج-۱- اينها نه تنها از ضروريات دين نيستند، بلکه حتي از آموزه‌هاي غيرضروري دين نيز محسوب نمي‌شوند. ضروري دين به نظر بنده، ايمان به وجود خداي حکيم و عالم و عادل و قادر است و نيز ضرورت تنظيم کردن زندگي با مقتضيات باور به امر قدسي (همان ايمان و عمل صالح). اين گونه باورها که خارق نواميس خلقت و قانونمداري طبيعي اموراند، ممکن است مضعف دينداري اصيل هم باشند. ممکن است در بارۀ برخي کرامات ادعايي نگوييم همۀ اينها آشکارا ضد دين‌اند، اما حتماً‌ از ضروريات اسلام و حتي مطابق مأثورات متقن منقول از ائمه و پيشوايان شيعه هم نيستند. اگر چه گاه رواياتي منسوب به اين امامان در اين باره، نزد عوام يا کساني که خود را عالم ديني مي‌دانند، اما با دقت تمام مشهورات را از غلو نپيراسته‌اند، موجود باشد. دليل تفصيلي اين مدعاي خود را مي‌گذارم براي مجالي فراخ‌تر اما در اين فرصت مختصر نظر شما را جلب مي‌کنم به آياتي از قرآن کريم:

يونس-۴۹:  قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَلاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ

اعراف ۱۸۸:  قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ

جايي که پيامبر، طبق نص قرآن مأمور مي‌شود که اين امر را به مردم صراحتاً ‌اعلام کند: من اگر علم غيب داشتم خيري به خود مي‌افزودم و يا شري را از خود دور مي‌کردم، و من مالک نفع و ضرر نفس خود نيز نيستم و فقط بشير و نذيرم، ديگر پيروان ايشان را، ولو فرزندان ايشان يا فرزندان فرزاندان ايشان را، و يا مقبره‌ي فرزندان فرزندان فرزندان ايشان را چه رسد که سود و ضرري را نصيب کسي کنند؟

چرا از قرآن دوريم؟ چرا به قيمت دوري از قرآن مي‌خواهيم از تشيع دفاع کنيم؟ چرا با نسبت دادن امور عقل‌گريز و علم گريز باعث وهن امامان شويم؟ بدبختانه رسانه رسمي کشور و محافل خصوصي ديني، از مردم انقلابي گرفته تا غيرانقلابي، به جاي بازگشت به قرآن و ايمان راستين، مي‌خواهند با نشر آموزه‌هاي غيرعقلاني و غيرقرآني به ترويج و تبليغ دين بپردازند؟

پس بنده آن آموزه‌هاي بسيار بسيار مشهور يعني بسياري کرامات و شفا و از اين دست را، نه فقط مغاير عقل و علم، بلکه حتي غيرمؤيد به تأييدات قرآني، بلکه بعضاً معارض با تعاليم نبوي و قرآن مي‌دانم. بنده ضمن آن که حقانيت و يا سودمند بودن ايمان ديني به طور عام، دين ‌اسلام به طور خاص، و‌ خوانش شيعي از اسلام را به طور اخص انکار نمي‌کنم و برخي آموزه‌هاي ديني را براي سعادت بشر سودمند مي‌دانم، اما بر اين باورم که فرهنگ تاريخي اسلام و شيعه مشحون از آموزه‌هاي فرعي و غير اصيل است و زدودن غبار تعاليم غير اصيل و احياناً خرافه‌آميز از چهرۀ دين را وظيفۀ عالمان راستين مي‌دانم.

ج-۲- اين مسائل دو حالت دارند:

   ۲-۱- عقل ستيز، که بدون تعارف آنها را خرافه مي‌دانم و زدون آنها را واجب.

  ۲-۱- عقل گريز (و نه عقل ستيز) که روا است آنها را در تا اطلاع ثانوي از فهرست «معلوم»ها خارج کنيم و مجاز است  که با شرايط خاص، آنها را براي بررسي بيشتر در بوتۀ امکان (ممکن الصدق‌ها) قرار دهيم. عدم تأييد اين امور از سوي علم و عقل، البته لزوماً بطلان اين امور را اثبات نمي‌کند؛ اما قطعاً ‌مورد ترديد اساسي قرار مي‌دهد.

در اين باره شما را بدين آموزۀ قرآن کريم ارجاع مي‌دهم:  قُل هاتوا بُرهانَکم ان کُنتُم صادقين. آموزه‌اي که چهار بار در قرآن تکرار شده است.

حال جاي اين پرسش است: اين فراخوان قرآن آيا فقط براي مخالفان اسلام است؟ يعني آيا فقط مخالفان براي اثبات صدق مدعا بايد برهان اقامه کنند و مسلمانان بايد باورهاي غيربرهاني را صادق فرض کنند؟ گمان نکنم ايمان به اسلام مستلزم چنين رويۀ دوگانه باشد.

پس به فتواي عقل و نيز قرآن کريم، چيزي را که براي آن برهان نداريم صادق ندانيم.

مي‌ارزد اين آموزۀ بلند قرآن کريم  (قصص-۲۸) را بر پيشاني نظام باورمان بياويزيم:

وَنَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ

مدلول مهم ين آيۀ کريمه چيست:  کساني که مدعايي طرح مي‌کنند، بايد «برهان» داشته باشند؛ در غير اين صورت افترا مي‌بندند، پس حق از آن خدا است. پس آيا براستي جز اين است که مدعاي بدون برهان را به دين نسبت دادن ما را در معرض افترا به دين حق قرار مي‌دهد؟

ج-۳- در يک کلام: «بله» با کمال تأسف.

ج-۴-  اولاً‌ سخن بلادليل، که نه دليلي به سود آن در دست است و نه چيزي به ضرر آن، بايد آن را در بوته «امکان» گذاشت و در باره آن گفت «نمي‌دانم». نترسيم که بگوييم نمي‌دانيم. اين نمي‌دانم کاملاً عقلاني و قرآني است: «وَ ما اوتيتُم  منَ‌العلمَ  الا قليلا» [اسرا-۸۵].  حال آنچه نمي‌دانم، يا مهم است، که براي دانستن آن آستين بالا مي‌زنيم و ولو بالصين براي دانستنش روانه مي‌شويم، و يا مهم نيست و آن را به کناري مي‌نهيم و عمر را براي آن تلف نمي‌کنيم.

برخي دوستان مي‌پرسند خيلي چيزها بوده که زماني به کشف عالمان در نيامده بود و بعدها کشف شد، شايد آنچه امروز خرافه دانسته مي‌شود روزي علمي و درست بودن آن اثبات شود. حال در برابر دعاوي‌ مشهوري که تا کنون با روش‌هاي علمي اثبات نشده‌اند چه کنيم؟ پاسخ را از قرآن عرض مي‌کنم: «وَلا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ»  [اسرا-۳۶] اين سخن قرآن کاملاً‌ عقلايي است. آيا چون پيش از اين چند مسئله پيش از اين مجهول بودند و با گذران زمان مکشوف عالمان شدند، اين تأييد مي‌کند همه ادعاهاي عجيب و غريب امروز، روزي به اثبات علم در مي‌آيند؟
با وجود مغتنم بودن بسياري آموزه‌هاي اخلاقي و معنوي متصوفه و عرفا، جاي تأسف است که برخي آموزه‌هاي خردستيزانۀ آنها، در فرهنگ ما نهادينه شدند و محملي شدند براي عقل ستيزي، و شگفتا که اين آموزه‌هاي صوفيانه که با آموزه‌هاي اصيل ديني هيچ نسبتي ندارند، با باور ديني مؤمنان بعضاً باسواد و تحصيل‌کرده درآميختند.
سرانجام اينکه خرافه (يعني آموزه‌هاي عقل‌ستيز و مغاير مسلمات علمي) ممکن است در دوره‌هايي از تاريخ و فرهنگ بشر کارکردهايي داشته باشند، اما قطعاً براي انسان حقيقت طلب نگاه داشتني نيستند. خرافه‌ها بعضاً‌ با تعليمات ديني عجين مي‌شوند و بدين‌سان مبارزه با آنها دشوار است، اما به نظر بنده اين مبارزه فريضه است.

سخن آخر:
در بارۀ خرافه اين روزها در ميان دوستان آشنا با علم و فرهنگ، با کمال شگفتي با چند گونه اظهار نظر عجيب مواجه مي‌شوم که هيچ کدام را مقرون به صواب نمي‌دانم.
اول اين که دوستان ابتدا زير بار «خرافه» بودن اين امور نمي‌روند و مدعي مي‌شوند که به طرقي اين امور غريبه قابل «اثبات»اند!!
بعد که با دقت از روش و فرآيند «اثبات»ي بودن اين مدعيات مي‌پرسي، مي‌گويند درست است که تا کنون اثبات نشده‌اند، اما شايد روزي اثبات شوند.
بعد که مي‌گويي فقدان اثبات علمي اگر دليل رد کردن قطعي نباشد، دليل اعتقاد آوردن هم نيست. و از کجا معلوم که روزي اثبات شوند، شايد بطلان‌شان بيش از پيش آشکار شود، به اظهار شگفت‌آورتري روي مي‌آورند و مي‌گويند: هر چند امري خرافه و به لحاظ علمي و عقلي باطل باشد، اما بسيار خرافه‌ها سودمنداند! يعني اين دسته از دوستان ضمن اذعان به خرافي و باطل بودن يک عقيده، به دليل کارکردهاي ظاهراً مفيد، قائل به حفظ امر خرافي‌اند.
در پاسخ به اين دوستان فقط سخناني از پيشوايان دين را يادآور مي‌شوم و تفصيل مطلب را به فرصتي ديگر واگذار مي‌کنم:
امام علي:  «اِنَّ مَنْ لا يَنْفَعُهُ الْحَقُّ يَضُرُّهُ الْباطِلُ» [تحف العقول] کسي را که از ناحيۀ عقل فايده نرسد، از باطل نيز جز ضرر نرسد.
امام باقر: «ما بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ قِلَّةُ الْعَقْلِ.» بين حق و باطل جز کمي عقل نيست.
شگفتا که شيعيان اين امامان امروزه براحتي با تحقير عقل در صدد دفاع از مذهب‌اند و در مناديان عقلانيت به ديدۀ تخفيف و بي‌ديني مي‌نگرند و با طرح چند اتفاق بي‌مقدار عجيب و خارق اجماع تحت عنوان کرامات يا شفا، در صدد دفاع از دين‌اند. به باور بنده قوام دين بر رويکرد عقلاني به امور و آشتي دادن ايمان با عقلانيت است، نه ايجاد شکاف بين ايمان و عقلانيت.
    

پس از مدت‌ها صعودي- آبک

پس از مدت‌‌ها دوري از ارتفاعات، آن هم زمستان، به اهتمام دوستان گروه دانش تهران، فرصتي دست داد براي صعودي به قله‌اي با ارتفاع مياني: آبک (۳۵۷۵ متر/ بر اساس جي‌پي‌اس دوستان)



يک ساعت‌بندي ساده براي دوستاني که قصد صعود در فالب يک برنامه تيمي دارند.
 - حرکت از تهران (ميدان انقلاب): ۶:۳۰ صبح
 - روستاي ميگون: ۸ صبح
       از جبهۀ جنوبي (متمايل به جنوبغربي) صعود آغاز شد.
       گر چه در ارتفاعات پايين حجم برف کم بود، اما در ارتفاعات بالاتر بايد برف‌کوبي مفصلي انجام مي‌شد
       گاه مسير دست به سنگي هم بود.
 - قله آبک: ۳ عصر

دماوند بزرگ در برابر

هوا: آرام و صاف (عالي، براي يک صعود خوب)

تعداد تيم: ۱۶ نفر


 - بازگشت به ميگون: ۷ غروب  

 


 - تهران: ۸:۳۰ شب