پرسش و پاسخي در بارۀ مسئله «خرافه» و نسبت آن با دين‌داري

سوال:
در تعريف «خرافه» فرمودید: «مدعاي متضمن روابط عقل‌ستيز و مغاير اصول منطقي بين امور؛ يا ادعاي خلاف عقل».

با توجه به این تعریف؛ محتوای بسیاری از کتاب‌های منتشره مانند: داستانهای شگفت از شهید دستغیب؛ و کتبی با موضوع کرامات ائمه پس از رحلت‌شان و فضایل و برکات ناشي از مداومت به برخی ذکرها و دعاها و نیز برخی باورها و اعتقادات دینی رایج بین مردم را باید خرافه دانست؟ باورهایی مثل: معجزات انبیاء؛ کرامات اولیاءالله؛ نذرهایی که برای حاجات‌شان نیت می‌کنند و هنگامی که خواسته‌هایشان برآورده می‌شود نذر را ادا می‌کنند. آیا با خرافه دانستن اموري که تأييد عقلي ندارند، پایه بسیاری از اعتقادات مردم متزلزل نمی‌شود؟ به علاوه شما فرمودید مدعایی را که هیچ دلیلی برای صحت و اثبات آن ندارید، قبول و تأيید نکنید، ولی آن را رد یا تکذیب هم نکنيد. پس چه باید کرد؟ آیا گزینه سوم هم هست؟

پاسخ:

پرسش‌ها را اين گونه بازنويسي دسته‌بندي مي‌کنم:

 ۱- آيا آنچه با نام داستان‌هاي شگفت، معجزات و کرامات، مشهور است، يا آنچه دريافت شفا و گرفتن حاجات از قبور متبرکه دانسته مي‌شود، از ضروريات ديني‌‌اند؟ 

۲- اين مسائل چه نسبتي با عقل و علم برقرار مي‌کنند؟

۳- آيا بسياري باور‌ها که بين مردم رايج‌اند و به نام دين مردم بدانها اعتقاد دارند، اما خلاف عقل و علم‌اند، مي‌توان خرافه دانست؟

۴-  با مدعاي بلادليل چه کنيم، اگر نه آن را قبول کنيم و نه رد، گزينه سوم چيست؟

مي کوشم امشب به اجمال تمام به اين پرسش‌ها بپردازم، و اگر لازم بود در زماني فراخ‌تر نظرم را در بارۀ اين مباحث معرض نقد و بررسي شما و ديگر سروران گرانقدر بگذارم.   

 

پاسخ اجمالي بنده به پرسش چهارگانه:

ج-۱- اينها نه تنها از ضروريات دين نيستند، بلکه حتي از آموزه‌هاي غيرضروري دين نيز محسوب نمي‌شوند. ضروري دين به نظر بنده، ايمان به وجود خداي حکيم و عالم و عادل و قادر است و نيز ضرورت تنظيم کردن زندگي با مقتضيات باور به امر قدسي (همان ايمان و عمل صالح). اين گونه باورها که خارق نواميس خلقت و قانونمداري طبيعي اموراند، ممکن است مضعف دينداري اصيل هم باشند. ممکن است در بارۀ برخي کرامات ادعايي نگوييم همۀ اينها آشکارا ضد دين‌اند، اما حتماً‌ از ضروريات اسلام و حتي مطابق مأثورات متقن منقول از ائمه و پيشوايان شيعه هم نيستند. اگر چه گاه رواياتي منسوب به اين امامان در اين باره، نزد عوام يا کساني که خود را عالم ديني مي‌دانند، اما با دقت تمام مشهورات را از غلو نپيراسته‌اند، موجود باشد. دليل تفصيلي اين مدعاي خود را مي‌گذارم براي مجالي فراخ‌تر اما در اين فرصت مختصر نظر شما را جلب مي‌کنم به آياتي از قرآن کريم:

يونس-۴۹:  قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَلاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ

اعراف ۱۸۸:  قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ

جايي که پيامبر، طبق نص قرآن مأمور مي‌شود که اين امر را به مردم صراحتاً ‌اعلام کند: من اگر علم غيب داشتم خيري به خود مي‌افزودم و يا شري را از خود دور مي‌کردم، و من مالک نفع و ضرر نفس خود نيز نيستم و فقط بشير و نذيرم، ديگر پيروان ايشان را، ولو فرزندان ايشان يا فرزندان فرزاندان ايشان را، و يا مقبره‌ي فرزندان فرزندان فرزندان ايشان را چه رسد که سود و ضرري را نصيب کسي کنند؟

چرا از قرآن دوريم؟ چرا به قيمت دوري از قرآن مي‌خواهيم از تشيع دفاع کنيم؟ چرا با نسبت دادن امور عقل‌گريز و علم گريز باعث وهن امامان شويم؟ بدبختانه رسانه رسمي کشور و محافل خصوصي ديني، از مردم انقلابي گرفته تا غيرانقلابي، به جاي بازگشت به قرآن و ايمان راستين، مي‌خواهند با نشر آموزه‌هاي غيرعقلاني و غيرقرآني به ترويج و تبليغ دين بپردازند؟

پس بنده آن آموزه‌هاي بسيار بسيار مشهور يعني بسياري کرامات و شفا و از اين دست را، نه فقط مغاير عقل و علم، بلکه حتي غيرمؤيد به تأييدات قرآني، بلکه بعضاً معارض با تعاليم نبوي و قرآن مي‌دانم. بنده ضمن آن که حقانيت و يا سودمند بودن ايمان ديني به طور عام، دين ‌اسلام به طور خاص، و‌ خوانش شيعي از اسلام را به طور اخص انکار نمي‌کنم و برخي آموزه‌هاي ديني را براي سعادت بشر سودمند مي‌دانم، اما بر اين باورم که فرهنگ تاريخي اسلام و شيعه مشحون از آموزه‌هاي فرعي و غير اصيل است و زدودن غبار تعاليم غير اصيل و احياناً خرافه‌آميز از چهرۀ دين را وظيفۀ عالمان راستين مي‌دانم.

ج-۲- اين مسائل دو حالت دارند:

   ۲-۱- عقل ستيز، که بدون تعارف آنها را خرافه مي‌دانم و زدون آنها را واجب.

  ۲-۱- عقل گريز (و نه عقل ستيز) که روا است آنها را در تا اطلاع ثانوي از فهرست «معلوم»ها خارج کنيم و مجاز است  که با شرايط خاص، آنها را براي بررسي بيشتر در بوتۀ امکان (ممکن الصدق‌ها) قرار دهيم. عدم تأييد اين امور از سوي علم و عقل، البته لزوماً بطلان اين امور را اثبات نمي‌کند؛ اما قطعاً ‌مورد ترديد اساسي قرار مي‌دهد.

در اين باره شما را بدين آموزۀ قرآن کريم ارجاع مي‌دهم:  قُل هاتوا بُرهانَکم ان کُنتُم صادقين. آموزه‌اي که چهار بار در قرآن تکرار شده است.

حال جاي اين پرسش است: اين فراخوان قرآن آيا فقط براي مخالفان اسلام است؟ يعني آيا فقط مخالفان براي اثبات صدق مدعا بايد برهان اقامه کنند و مسلمانان بايد باورهاي غيربرهاني را صادق فرض کنند؟ گمان نکنم ايمان به اسلام مستلزم چنين رويۀ دوگانه باشد.

پس به فتواي عقل و نيز قرآن کريم، چيزي را که براي آن برهان نداريم صادق ندانيم.

مي‌ارزد اين آموزۀ بلند قرآن کريم  (قصص-۲۸) را بر پيشاني نظام باورمان بياويزيم:

وَنَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ

مدلول مهم ين آيۀ کريمه چيست:  کساني که مدعايي طرح مي‌کنند، بايد «برهان» داشته باشند؛ در غير اين صورت افترا مي‌بندند، پس حق از آن خدا است. پس آيا براستي جز اين است که مدعاي بدون برهان را به دين نسبت دادن ما را در معرض افترا به دين حق قرار مي‌دهد؟

ج-۳- در يک کلام: «بله» با کمال تأسف.

ج-۴-  اولاً‌ سخن بلادليل، که نه دليلي به سود آن در دست است و نه چيزي به ضرر آن، بايد آن را در بوته «امکان» گذاشت و در باره آن گفت «نمي‌دانم». نترسيم که بگوييم نمي‌دانيم. اين نمي‌دانم کاملاً عقلاني و قرآني است: «وَ ما اوتيتُم  منَ‌العلمَ  الا قليلا» [اسرا-۸۵].  حال آنچه نمي‌دانم، يا مهم است، که براي دانستن آن آستين بالا مي‌زنيم و ولو بالصين براي دانستنش روانه مي‌شويم، و يا مهم نيست و آن را به کناري مي‌نهيم و عمر را براي آن تلف نمي‌کنيم.

برخي دوستان مي‌پرسند خيلي چيزها بوده که زماني به کشف عالمان در نيامده بود و بعدها کشف شد، شايد آنچه امروز خرافه دانسته مي‌شود روزي علمي و درست بودن آن اثبات شود. حال در برابر دعاوي‌ مشهوري که تا کنون با روش‌هاي علمي اثبات نشده‌اند چه کنيم؟ پاسخ را از قرآن عرض مي‌کنم: «وَلا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ»  [اسرا-۳۶] اين سخن قرآن کاملاً‌ عقلايي است. آيا چون پيش از اين چند مسئله پيش از اين مجهول بودند و با گذران زمان مکشوف عالمان شدند، اين تأييد مي‌کند همه ادعاهاي عجيب و غريب امروز، روزي به اثبات علم در مي‌آيند؟
با وجود مغتنم بودن بسياري آموزه‌هاي اخلاقي و معنوي متصوفه و عرفا، جاي تأسف است که برخي آموزه‌هاي خردستيزانۀ آنها، در فرهنگ ما نهادينه شدند و محملي شدند براي عقل ستيزي، و شگفتا که اين آموزه‌هاي صوفيانه که با آموزه‌هاي اصيل ديني هيچ نسبتي ندارند، با باور ديني مؤمنان بعضاً باسواد و تحصيل‌کرده درآميختند.
سرانجام اينکه خرافه (يعني آموزه‌هاي عقل‌ستيز و مغاير مسلمات علمي) ممکن است در دوره‌هايي از تاريخ و فرهنگ بشر کارکردهايي داشته باشند، اما قطعاً براي انسان حقيقت طلب نگاه داشتني نيستند. خرافه‌ها بعضاً‌ با تعليمات ديني عجين مي‌شوند و بدين‌سان مبارزه با آنها دشوار است، اما به نظر بنده اين مبارزه فريضه است.

سخن آخر:
در بارۀ خرافه اين روزها در ميان دوستان آشنا با علم و فرهنگ، با کمال شگفتي با چند گونه اظهار نظر عجيب مواجه مي‌شوم که هيچ کدام را مقرون به صواب نمي‌دانم.
اول اين که دوستان ابتدا زير بار «خرافه» بودن اين امور نمي‌روند و مدعي مي‌شوند که به طرقي اين امور غريبه قابل «اثبات»اند!!
بعد که با دقت از روش و فرآيند «اثبات»ي بودن اين مدعيات مي‌پرسي، مي‌گويند درست است که تا کنون اثبات نشده‌اند، اما شايد روزي اثبات شوند.
بعد که مي‌گويي فقدان اثبات علمي اگر دليل رد کردن قطعي نباشد، دليل اعتقاد آوردن هم نيست. و از کجا معلوم که روزي اثبات شوند، شايد بطلان‌شان بيش از پيش آشکار شود، به اظهار شگفت‌آورتري روي مي‌آورند و مي‌گويند: هر چند امري خرافه و به لحاظ علمي و عقلي باطل باشد، اما بسيار خرافه‌ها سودمنداند! يعني اين دسته از دوستان ضمن اذعان به خرافي و باطل بودن يک عقيده، به دليل کارکردهاي ظاهراً مفيد، قائل به حفظ امر خرافي‌اند.
در پاسخ به اين دوستان فقط سخناني از پيشوايان دين را يادآور مي‌شوم و تفصيل مطلب را به فرصتي ديگر واگذار مي‌کنم:
امام علي:  «اِنَّ مَنْ لا يَنْفَعُهُ الْحَقُّ يَضُرُّهُ الْباطِلُ» [تحف العقول] کسي را که از ناحيۀ عقل فايده نرسد، از باطل نيز جز ضرر نرسد.
امام باقر: «ما بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ قِلَّةُ الْعَقْلِ.» بين حق و باطل جز کمي عقل نيست.
شگفتا که شيعيان اين امامان امروزه براحتي با تحقير عقل در صدد دفاع از مذهب‌اند و در مناديان عقلانيت به ديدۀ تخفيف و بي‌ديني مي‌نگرند و با طرح چند اتفاق بي‌مقدار عجيب و خارق اجماع تحت عنوان کرامات يا شفا، در صدد دفاع از دين‌اند. به باور بنده قوام دين بر رويکرد عقلاني به امور و آشتي دادن ايمان با عقلانيت است، نه ايجاد شکاف بين ايمان و عقلانيت.