تأملات و گزارش برنامه

آزادکوه، از کنار دریاچه- 17 تیر 1396 -

مقدمه؛ تأملات
روزهای جمعه، شنبه، تا ظهر یکشنبه، 16، 17 و 18 تیر در ارتفاعات سه و چهار هزارمتری منطقۀ وارنگرود و آزادکوه گذشت. رهایی از ازدحام شهر، بهره‌گیری از زیبایی و خلوت کوهستان و فعالیتی واجد وجوه ورزشی و در کنار اینها به‌سر بردن با دوستانی خوب، هدف برنامه بود، اما ...
 پدیده‌هایی در کوهستان که زمینه‌ای برای تأملاتی بودند:
1- کوهنوردان زیادی جمعه در منطقه بودند. در میان کوهنوردان همچنان کسانی دیده می‌شوند که بدون التفات به «در حال انقراض بودن بسیاری گونه‌های گیاهی و جانوری» دست در طبیعت می‌برند، گل و گیاه می‌کنند و توجه ندارند که نحوۀ حضورشان در طبیعت چه تهدیدی علیه اکوسیستم است. واقعاً در این عصر دانش و اطلاعات چگونه می‌توان هشدار داد و از تعمیق فاجعه پیشگیری کرد؟

2- مشاهدۀ مظاهری از زیبایی خیره کننده در طبیعت بکر این پرسش را دامن می‌زد که آیا مقدار رفاهی که زندگی متمدنانۀ شهری به انسان می‌دهد آیا آن اندازه ارزنده هست که توجیه کند که انسان، بودن در طبیعت و زندگی بدوی را واگذارد و زندگی شهری را برگزیند؟
 آیا تصمیم عاقلانه این نیست که یک بار برای همیشه به زندگی مصنوعیِ شهری «نه» بگویم و باقیماندۀ عمر را در شرایطی بدوی‌تر بگذرانم؟ مانع این تصمیم کدام دلیل موجه است؟

مخمل گل و سبزه

3- در این برنامه بیش از پیش ذهنم متوجه مشقتی شد که بسیاری موجودات زندۀ درد کشندۀ اهلی و وحشی تحمل می‌کردند. پرسشی که گریبان فکر را رها نمی‌کند: به‌راستی کدام ارزش و هدف و مقصود از خلقت، حیات و بقایی این چنین آمیخته با رنج را توجیه می‌کند؟!
برخی مشاهدات:
- بر گردنۀ 3500 متری سوتک، گاوی ماده و احیاناً باردار دیدم، رمیده بود انگار، با بی‌تابی آشکار و گردش غیرعادی سر و گردن، هنگام رصد کردن ورود ما بیگانگان. وقتی نزدیک شدیم معلوم شد چشم چپش به شدت آسیب دیده و در کرۀ چشم تودۀ خون دلمه بسته و از چشم خبری نیست. واقعاً چه بر سر آن گاو حامله آمده بود و از محل زندگی و هم قرانان جدا شده بود؟ نمی‌دانستم چقدر درد می‌کشد، اما واقعاً ارزش حیات چقدر است که درد آن ماده گاو را توجیه کند؟ زیندگی دردآلود به سوی کدام غایت بود؟ آقا قرار بود لقمه‌ای شود برای توله‌های نگون بخت و گرسنۀ یک گرگ گرسنه و فراری از تهدیدهای انسان‌های دامدار و مسلح؟!! یا به‌زودی صاحب آن گاو خواهد او را یافت و کارد بر گلوگاهش خواهد نهاد؟!!
- نزدیکی‌های دریاچۀ زیبا و فضای خرم پای کمانکوه، صدای پرندۀ اینک کمیابِ «کبک‌دری» از دور به گوش می‌‌رسید. چه خوب که هنوز هست! اما نسلش این سال‌ها رو به کمی انقراض گذارده، این انقراض را سبب چیست؟ گل‌های وحشی زیبا و پروانه‌ها و زنبورهایی که از ای گل بدان گل جابه‌جا می‌شدند. این زیبایی خیره کننده را غایت چیست؟ ذات آن چیز مبهم که ما «زیبایی»اش می نامیم چیست؟ اگر چشمی زیبابین نباشد که اینها را مشاهده کند، چه مقصودی برای اینها متصور است؟ گاه درست روی بوتۀ زیبای گل‌های قامت کشیده، فضولات حیوانی دیده می‌شود که گویا از روی غریزه و برای علامت‌گذاری، جایی بلند و برجسته را انتخاب می‌کند؛ پس آن حیوان از زیبایی متناسب با فهم ما درکی ندارد شاید، آن همه زیبایی آنجا چه می‌کند، نکند توهم ما آدم‌ها است که برای هستی غرضی قائلیم!
- درست زیر قلۀ کوه سر به فلک کشیده، دسته‌ای کَل و بز دیده شدند. در آن ارتفاع نه از علف خبری بود و نه از آب. تنها باد می‌وزید و آفتاب به شدت می‌تابید و زمین در روز بسیار داغ و در شب بسیار سرد بود. آن حیوانات از ترس انسان (شکارچی، چوپان، کوهنورد و ...) مدام به مناطق صعب‌ العبورتر پناه می‌بردند، گشنه، تشنه، ترسان! و کمی پایین‌تر چند موش کوچک و ترسان که از نزدیک‌ترین جویبار ساعت‌‌ها فاصله داشتند و یک تک شاهین که آن دور دست‌ها می‌چرخید. شاید با آن چشم مرکب و سیستم عصبی و مغزش و بین ما و آن موش‌های فراری مقایسه می‌کرد که کدام برای غذای او شدن مناسب‌تریم! راستی جان‌مایۀ حیات چیست؟  چرخۀ غذا بودن موجودات برای یکدیگر؟!

دسته‌ای کل و بز وحشی
[دسته‌ای کل و بز، زیر قله]

در کوهستان زیبایی‌هایی خیره کننده خانه دارند؛ اما پرسشی که هنوز پس از بازگشت از کوه گریبانم را رها نمی‌کند این که راستی چه می‌ارزد «حیات» چه در حالت بسیار زیبایش و چه در حالت به شدت رنج‌آلودش! با این هزینۀ گزاف که گاه به انواع گوناگون موجودات زنده تحمیل می‌شود، ارزش حیات چیست؟

خوب بود..! هستی را سپاس!
دو یار زیرک و از بادۀ کهن دو منی/ فراغتی و کتابی و گوشۀ چمنی
من این مقام به دنیا و آخرت ندهم/ اگرچه در پی‌ام افتند هر دم انجمنی

آب‌‌وهوا مناسب... زمان برنامه مناسب... دوستان و همنوردان به غایت نیک! سکوت‌ها کافی... گفت‌وگوها نیک و تأمل‌انگیز و فضا یادگیرنده... سپاس هستی را.

گزارش برنامه

google map  نقشه از:

این سال‌ها معمولاً قلۀ 4350 متری «آزادکوه» را از روستای «کلاک» صعود می‌کنند که مسیر پیاده‌وری آن کمترین است. قدیم‌ها روستای «نسن» مبدأ صعود بود. امروزه از مسیر کلاک، از مبدأ پیاده‌روی تا قله و بازگشت به ماشین کمتر از دو روز طول می‌کشد. برای صعود سرعتی از مسیر کلاک می‌توان حتی بعد از ظهر از تهران با ماشین روانه شد، با عبور از  کندوان در جاده چالوس، در منطقۀ پل زنگوله، در جهت شرق در مسیر منطقۀ یوش-بلده راند و خود را به «کلاک» رساند و از سمت شمالی-شمالشرقیِ قلۀ آزادکوه، دو-سه ساعتی کوهپیمایی کرد و شب‌مانی زیر قله و فردایش از گردنۀ جنوبی صعود به قله، و سپس بازگشت با ماشین و شب روز دوم رسید به تهران.  اما صعود به آزادکوه، مسیر دیگری هم دارد که بسی زیباتر است: مسیر وارنگرود.


در آستانۀ پنجاه سالگی، می‌طلبید صعود به یکی از چهارهزاری متری‌های زیبای البرز اتفاق افتد... این بار نه با سرعت زیاد، بلکه با تأنی و مستغرق در مناظر زیبای این فصلِ مناطق بالای 3000 متر که چندی نیست زمستان را پشت سر گذارده‌اند و بهاری شده‌اند.

نیم روز نخست 9 نفر بودیم و روزهای بعدی 3 نفر.

 محیط‌بانی
[محیط‌بانی]

روزهای صعود:
جمعه، شنبه و یکشنبه (16، 17، 18 تیر 1396)
- مسیر رفت: تهران، شمشک، دیزین، وارنگرود

- مسیر بازگشت: وارنگرود، جادۀ کرج-چالوس، کرج، تهران 

وارنگرود روستایی است خفته در دل دره‌ای در کنار جادۀ دیزین و از آنجا تا قلۀ آزادکوه راه طولانی است. منتها مگر طولانی بودن لزوماً نقطۀ ضعف است؟ یک ساعت‌ونیمِ ابتدایِ مسیر پیاده‌روی، رودِ خروشان وارنگرود که از سرشاخه‌های اصلی رود منتهی به سدِ امیرکبیر و منبع اصلی تهران‌نشین‌‌ها است، در امتداد راه همراه است و این خود جاذبه‌ای است برای زائرِ «آزادکوه». پس از این مقدار همراهی با رود، باید راه کج کنی، اما همچنان در امتداد جویباری کوچک اما پر جنب و جوش و زیبا صعود می‌کنی تا ایستگاه محیط‌بانی که در منطقه‌ای سر سبز و خرم واقع است. سپس باید به گردنۀ سوتک صعود کرد و در طول مسیر، تمام چشم شد برای سیر در دامنه‌های مصفا و رود-دره‌های بدیع. سپس اوج لذت، شب‌مانی در جوار دریاچۀ زیبای خفته در پای سرماهو و کمان‌کوه و خیره شدن به عظمت «آزادکوه» و مسیر صعود فردا را ورانداز کردن، و سرانجام فردا صعود به آزادکوه بالابلند و با ابهت.

ضرورت‌های کاری کوهنوردان را بر آن می‌دارد که صعود از همین مسیر را نیز دو روزه برگزار کنند که بسیار حیف است و همراه با خستگی زیاد. باید صبح بسیار زود روز نخست از تهران خارج شوی و با بیش از ده ساعت پیاده‌روی خود را به دریاچه برسانی، سپس صبح بسیار زود (مثلاً 5 صبح) راهی قله شوی تا حدود 10 بر قله باشی و سپس برگردی و چادر جمع کنی غروب خود را به ماشین برسانی و حدود 10-11 شامگاه جمعه تهران باشی با خستگی! و خدا می‌داند فردا به درد کار می‌خوری یا نه... هنوز روحت از ارتفاع برنگشته، باید درگیر مناقشات روزمرۀ این پایین دست شوی.

اما کافی است نوع نگاه عوض شود و بتوانی برای حضور در طبیعت و وقت گذاردن برای تماشا برنامه‌ریزی کنی و به اصطلاح کنتراتی صعود نداشته باشی، بلکه در کوه بودن به اندازۀ کافی و بدون تجربۀ خستگی‌های توانفرسا بتوانی صعودی زیبا و همراه با آرامش را تجربه کنی. برای این کار کافی است نیم روز به برنامۀ زمانی اضافه شود.
نمی‌دانم چگونه شد که صعودهای کنتراتی در ایران جا افتاد. بر اساس اطلاع، این مقدار که ما در ایران در یک روز اختلاف ارتفاع تجربه می‌کنیم، در کوهنوردی دیگر کشورها رسم نیست. کاش دوستان برنامه‌ریز و سرپرست گروه‌های کوهنوردی، تغییر نگرشی را به سود تجربه‌های آرام‌تر در دستور کار قرار دهند و سقفی برای میزان فعالیت کوهنوردی در یک روز و تجربۀ تغییر ارتفاع در نظر بگیرند.

هنوز چیزی از حیات وحش در منطقه هست؛ توانستیم پرندگان کوچک زیبا در هیأت گنجشک کوهی و چکاوک، یک شاهین تیز پر، چند موش صحرایی، زنبورها و پروانه‌هایی پاک، گله‌ای کوچک بز کوهی، حتی یک گرگ تنها و مارمولک و نوعی سمندر (به اصطلاح بزمچه) را در منطقه ببینیم. اما بوی انقراض متأسفانه کاملاً به مشام می‌رسید!

هنوز از آویشن و بومادران و زنبق و سنبل چیزی باقی بود. هنوز در کنار جوباران گلپر و شوید وحشی دیده می‌شدند، اما با هزار تأسف گردشگران و کوهپیمایانی در منطقه دیده می‌شوند که گویی برای سهم بردن از میراث، گونی گونی از گیاهان رو به انقراض می‌کَنند و می‌بَرند!

دماوند، از آزادکوه
[دماوند بزرگ در دوردست]

در اوج آزادکوه، 360 درجه منظر کوهستانی در اطرافت گسترده است. در شرق دور: دماوند بزرگ. در جنوب: رشته خط‌الرس‌های توچال-سی‌چال-کلون بستک-سرکچال‌ها-تیغه‌های ژاندارک-خلنوها-پالون‌گردن و.... در غرب دور: علم‌کوه و تخت‌سلیمان. در شمال: از قلل وروشت تا ارتفاعات یوش و بلده ... زهی خجسته و کمیاب منظری!

خط‌الرأس کلون‌بستک-سرکچال-تیغه‌های ژاندارک-خلنو؛ از آزادکوه
[خط‌‌الرأس کلون‌بستک-سرکچال‌ها-تیغه‌های ژاندارک-خلنو؛ از آزادکوه]

ساعت‌بندی مسیر: (یادآوری: این ساعت‌بندی برای حرکت آرام و تفرج‌کنان است، نه پر سرعت)

روز اول؛ جمعه 16 تیر

- حرکت از تهران (میدان توحید): 6:30 صبح
- انتهای روستای وارنگرود (محل توقف ماشین): 9:30
- نیم ساعت صرف صبحانه و سپس آغاز پیاده‌روی: 10 صبح
- ایستگاه محیط‌بانی: ساعت 2:30
- یک ساعت توقف و صرف ناهار، سپس حرکت مجدد به بالا: 3:30
- رسیدن به دریاچۀ پای کمان‌کوه: 8 غروب و شب مانی شب اول.

محل بیتوته- کنار دریاچه

روز دوم؛ شنبه، 17 تیر

-        حرکت به سوی قله: 7 صبح
-        رسیدن سر گردنۀ پای قله: 8:30
-        نیم ساعت استراحت و عکاسی و آماده شدن برای صعود اصلی و حرکت به سوی قله: 9
-        رسیدن به قله: 11:30
-        یک ساعت توقف در قله و عکاسی  و تفرج که انگار چند دقیقه گذشت و سپس آغاز بازگشت: 12:30
-        رسیدن به چادرگاه در کنار دریاچه: ساعت 4:15 عصر
-        صرف ناهار و عکاسی و دور زدن در اطراف دریاچه و تصمیم به شب‌مانی دوم.

قله آزادکوه-4350 متر

روز سوم؛ یکشنبه 18 تیر

-        جمع کردن چادر و حرکت به پایین: 7 صبح
-        رسیدن به ایستگاه محیط بانی: 9:30
-        نیم ساعت استراحت و حرکت به پایین: 10 صبح
-        رسیدن به ماشین: 12:30
-        رسیدن به تهران: حدود ساعت 3 عصر