پرسشهاي اساسي (3) و پاياني
- ما به چه عادات بدي مبتلاييم؟ - نقش ما چيست؟ - چه انتظاري از دوستان و ديگران داريم؟
دنيا جاي بهتري بود، اگر: چنان كه بسياري دوستان هم گفتند، دروغ و فساد تا اين اندازه قبحش نريخته بود، در جلوههاي مختلفش: مثلاً اگر وامي اضطراري ميخواستيم (و خريدي در كار نبود) بانكي نميگفت برو فاكتور خريد كالاي منزل بيار تا وام خريد كالا برايت جور كنم؛ و اگر هم ميگفت، ما دروغ را چندان زشت ميدانستيم كه اين كار را نميكرديم، كاش درمييافتيم كه آنچه قبيح است، نوع فساد مالي است. كاش دريابيم فساد بانكي سههزار ميلياردي اخير در ايران به لحاظ كيفيت از جنس همان فاكتور جعلي جور كردن براي وامي است كه دور از واقعيت است، ... اگر چه وزن كمياش فرق ميكند. كاش تمام كساني كه با به رخ كشيدن آن فساد ميخواهند فرد يا باند يا نظامي را به سؤال بكشند، از خود بپرسند: اگر من در آن موقعيت بودم، از فساد اجتناب ميكردم؟ و اگر آري تنها به دليل ترس از مجازات بود، يا به دليل قبح اخلاقي آن؟| نقش من: خودداري از اين كار در عمل، همچنان كه اتفاق افتاد، بسيار ...| انتظار از ديگران: كمي مقاومت در برابر فرصتهاي غيرقانوني، كمي حرمت گذاردن به راست و دروغ. اين كه نگويند آقا كدام اخلاق! كاش جمعي از دوستان نيك پيمان ببندند با اصول اخلاقي، با اصل صداقت در گفتار و عمل، كه هرگز زير بار دروغ نروند، در موقعيتهايي مانند رشوه، پارتيبازي، جعل سند، و مانند اينها كه همگي فرزندان دروغاند.
اگر قرار است كارمند رسمي دولت امتيازهاي مخصوص بخش خصوصي را تصاحب نكند، خب، نكنيم؛ اگر قرار است فرصتهاي كاري براي نيروهاي جوان و بيكار باشد، پس از بازنشستگي آنها را با آشنابازي دوباره قبضه نكنيم، اگر قانوناً مجوزي به ما تعلق نميگيرد، با رشوه و پارتي، تحت هر نام (هديه، شيريني، ...) بدستش نياوريم. چرا قرا گرفتیم در ردیف رتبه های نخست فساد اداری و مالی در کنار جاهایی مانند افغانستان در سطح دنیا؟
تحليل من از چرايي وقوع اين خلافاخلاقها:
۱- ترجيح منافع "فردي" و "كوتاه مدت" بر "منافع جمعي" و "بلند مدت". ما بد جوري در ارزشها فردگرا شديم. چون گمان میکنیم قانون و مسئولان كفايت لازم را براي احقاق حق ما ندارند، سر خود تصميم به استيفاي حق ِ خودپنداشتهي خود ميگريم. فكر نميكنيم، اگر هر فردي چنين فكر كند، بدون آن كه به پيامدهاي اجتماعي رفتار سرخود بيانديشد، چه جنگلي ميشود اين جامعهي انساني.
به باور بنده يكي از مشكلات بنيادي جامعهي ايراني اين است كه در حوزهي "خصوصي" جمعگرا است و در حوزهي "عمومي" فردگرا. يعني چه؟ اين كه فرد چه ميخورد، چه ميپوشد، در خانهي خود چه تماشا ميكند، چگونه خلوت ميكند، اينها به خود شخص مربوط است، اما ما عادت داريم آنجاها سرك بكشيم و فضولي كنيم و ...، اما در حوزهي عمومي: اصلاً به اين نميانديشيم كه اين كه من دوبله پارك ميكنم، اين كه من در رانندگي با موبايل صحبت ميكنم، اينكه يا نوسان طلا و ارز و بورس و خريد و فروش و كاريابي و ... و از انواع رانتهاي اطلاعاتي استفاده ميكنم و وارد سوداگريهاي عجيب ميشوم، اينها چه تأثيري بر ديگري، بر اقتصاد و جامعه ميگذارد، اينجا فكر ميكنيم به ما مربوط نيست چه بر سر ديگري و عرصهي عمومي ميآيد ....
جالب است كه در اين زمينه مردم و دولت گوي سبقت از هم ميربايند. مثلاً پليس كه قرار است به ناامني اجتماعي حساس باشد، رسماً چشم بر تخلف در عرصهي عمومي بسته، اما به شدت مايل است سرك بكشد در درون خانهي مردم ببيند آنها در خلوت خود چه تماشا ميكنند تا با تمام قوا آن چه خود دوست دارد را تحميل كند. باور نداريد اين مشكل يك اصل فراگير باشد؟ دقايقي وقت بگذاريد در همين پايتخت مفلوك ما، براي آزمون سر هر چهار راهي مجهز به چراغ راهنما كه دلتان ميخواهد. به شما قول ميدهم زياد وقتتان تلف نميشود. ظرف ۵ دقيقه به نتيجه ميرسيد. جلو چشم چندين پليس مسلح و غير مسلح و سواره و پياده؛ موتورسوار متخلف از چراغ قرمز عبور ميكند، اما كسي ككش هم نميگزد. لايد فكر ميكنند تا تصادف منجر به جرح و قتلي پيش نيامد، نميارزد پليس وقتش را بگيرد و وارد عمل شود. كار ندارند به استرسي كه به دهها راننده وارد ميشود وقتي از پس انتظار در صف چند بار گردش چراغهاي سبز و قرمز ميخواهد در بلبشوي چهار راه، راهي براي عبور باز كند، ناگهان چند موتوري بي توجه به همهي مقررات از زواياي مختلف ...، آن وقت در نتيجهي آن استرس چه بر سر ارامش راننده و ديگر مسافران ميآيد و منجر به بداخلاقيهاي بيشتر در موقعيت كاري ديگران ميشود.
اين فقط نمونهاي بود، تخلفات رسمي در صحن شهر بسي بيشتر است، اما يا پليس چشم بسته است، يا با كمترين حساسيت با آن برخورد ميكند، بگذريم از تخلفات عديدهي رسمي خود پليس، مانند:
ورود از سمت خروجي پمپ بنزين، براي سوختگيري و عدم رعايت نوبت
ورود خلاف به كوچهي يك طرفه
توقف در خط ويژهي اتوبوس براي خريد شخصي از مغازهاي كه به لاين ويژه نزديكتر است
برخورد متكبرانه، كودكانه و لجبازانهي پليس جادهاي در متوقف كردن اتومبيل، و خودداري از رفتن سراغ راننده و انتظار مراجعهي رانند به افسر نشسته در ماشين
و . . . (همهي اينها مشاهدات مكرر و مستقيم است، و پس از بينتيجه بودن تماس با مراجعي مانند ۱۹۷ براي پيگري، براي تنبه اينجا نوشته شد و در صورت لزوم به سادگي تمام قابل اثبات است)
(و اين كه مسلماً اينها به معني نديده گرفتن حسن رفتار و مسئوليتشناسي بسياري شايستگان خدوم و اخلاقي مشغول در اين كسوت نيست)
در همهي اين موارد، بين شهروندان و مسئولان ضعف مشترك وجود دارد، گويي شهروند و دولت ميخواهند در اخلاقي نبودن از هم سبقت بگيرند، متأسفانه. و چرا؟ اي كاش عبرتي!
۲- عادت به همرنگ جماعت شدن، تن دادن به امر ناپسندي كه به دليل پرتكرار بودن در ديگران از قباحتش كاسته ميشود. اگر از طبقات پايين مردم (پايين به لحاظ تحصيلي و شغلي و موقعيت اجتماعي، و نه خداي ناكرده منزلت انساني) اين امر طبيعي به نظر آيد و مستلزم چشمپوشي، از طبقات بالاتر و فرهيخته قبيح و قبيحتر است. اما اسفا كه پرهيز از آن موجب انگشتنمايي است. اين كه به دانشجويي يا استاد دانشگاهي بگويي تو چرا رشوه و گشتن به دنبال پارتي و رانت و ...؟ و در پاسخ ببيني كه چنان در تو مينگرند، كه گويي به بيماريي لاعلاج در قواي دماغي مبتلايي.
انتظارم از دوستانم: اي كاش بتوان نگذاشت چراغ اخلاق فرو ميرد. اي كاش حتي اگر در عمل گاه لغزشي رخ ميدهد، اقلاً تمام سواد و اطلاعات خود را صرف تئوريزه كردن امر قبيح نكنيم. بدانيم دزدي و دروغ در هر نوعش بد است، چه دزدي مقاله، چه نمره دادن ناروا به فرزند فلان دوست و همكار، چه پارتي بازي كردن براي ارتقاء تحصيلي رييس فلان قسمت كه كار ما پيشش لنگ است، يا حدس ميزنيم روزگاري ممكن است پيشش لنگ شود، يا ....
كاش به منبر رفتن متهم نشوم، اما از ذهنم ميگذرد اصل مترقي ديني "امر به معروف و نهي از منكر" كه به نظرم ميتوانست بيشترين ظرفيت را در اصلاح اجتماعي داشته باشد، اما ما چه ناروا خرجش كردهايم. اصلي كه نخستين مرحلهي آن احساس اشمئزاز دروني از خلاف اخلاق است، حتي اگر تذكر لسانياش را موجب پرداخت هزينهاي ميدانيم كه فكر ميكنيم از پس پرداختش برنميآييم.
دوستان! همتي ... اين جملهي زيبا را براي پايانبندي انتخاب ميكنم كه طنينش را چندين سال است در درون حس ميكنم، به گمانم از مرحوم فروغ فرخزاد است، در مستند "اين خانه سياه است" آيا درست به خاطر ميآورم؟:
دنيا زشتي كم ندارد، اما زشتيهاي دنيا كمتر بود اگر بدانها چشم نميبستيم
"كــوه"، "كــتاب" و "گفـتوگـو"