كانت  ۲

توضيح، پيش از اصل مطلب : دوست خوبي(جناب احسان) در كامنت خود بر مطلب كانت ( دو نوشته پيش) ياد آور  وفا به وعده‌اي شده بودند كه در چند نوشته پيشين، هنگام كه در باب آنارشيسم مي‌نوشتم، داده بودم: در باره دولت حداقلي.  نفس تعهد به وعده، و اينك احترام به اين اظهار لطف در به يادآوري ان وعده، مسلماً ايجاب مي‌كند بدون فوت وقت بروم سراغ دولت حداقلي. اما از آنجا كه هنوز اندكي مطلي در باره كانت مانده، ترجيح دادم ابتدا حق كانت را ادا كنم. اميد كه نخستين نوشته بعدي در باره‌‌ي "دولت حداقلي" باشد.

 و اما باقي سخن در باره كانت؛
در باره زندگي خصوصي كانت قصه‌هاي فراوان نقل شده است. كه اگرچه صحت و سقم آن محل بحث است، اما بي‌گمان حظي از حقيقت دارند و مي‌توانند آموزنده باشند. 
   ظاهراً زندگي او پر از نظم و قوانين خاص خود بود تا آنجا كه گاهي انساني خود محور، مشكل پسند و غرق در ايده‌هاي عالي و بدور از واقعيات موجود به نظر مي‌آمد. با اين همه، چنانكه قبلاً نيز گفتيم مورد احترام اطرافيان و حتي باعث افتخار شهر محسوب مي‌شد. نظم ساعت‌وار او براي انجام امور شخصي به حدي بود كه گفته‌اند زنان خانه‌دار كونيگزبرگ ساعت خود را با زمان معين قدم زدن كانت تنظيم مي‌كردند.  خانه كانت از تزيينات متعارف خالي بود. شايد تنها  شييء زينتي اتاق او  تمثالي از روسو  بود.  در كانت عشق به تنهايي با عشقي به معاشرت و همسخني با ديگران در كنار هم به تعادلي رسيده بودند. گفته اند او به داشتن مهمان هنگام صرف غذاي نيمروزي علاقه‌اي وافر داشت و همصحبتي با دوستان را بر سفره غذا، دوست مي‌داشت. در عوض ترجيح مي‌داد هنگام قدم زدن كه همچون ورزش يا آييني هر روز و در هر شرايط آب و هوايي، در فضاي باز  بعد از صرف غذا انجام مي‌شد، تنها باشد و از صحبت كردن در اين شرايط پرهيز مي‌كرد.
    هنر مورد علاقه او شعر بود و ظاهراً با ديگر هنرها چندان مأنوس نبود. اگر چه سفر رفتن را تحسین مي‌كرد اما خود بسيار كم سفر بود و مي‌گويند علي‌رغم اطلاعات جامع از جغرافياي سراسر دنيا، كه لازمه‌اش در آن روزگار سفر و مشاهده مستقيم سرزمين‌ها بود، خود هرگز از شهر زادگاهش خارج نشد.
  در باب كانت و مسئله زن گفته‌اند: كانت از مصاحبت زنان ( به شرط آن كه به فهم "نقد عقل محض"تظاهر نمي‌كردند) لذت مي‌برد. البته او تا آخر عمر از نعمت مجرد بودن برخوردار بود. ظاهراً دو بار فرصت قرار گرفتن در معرض ازدواج برايش پيش آمد اما هر بار آنقدر احتياط و تأمل كرد كه مسئله منتفي شد. كانت با اين ديدگاه‌هاي فمينيستي كه سرشت و آفرينش زن و مرد را يكي مي‌دانند هم ميانه چنداني نداشت و افسونگري، زيبايي و دلربايي را مقتضاي طبيعت زنان مي‌دانست.

   آراء فلسفي او را بايد به دو مرحله متمايز "ماقبل نقادي" و "مابعد نقادي" تقسيم كرد. در دوره اول بيشتر تحت تأثير عقل‌گراياني همچون دكارت بود. اما در دوره دوم آراء تجربه‌گرايان و شك‌گراياني همچون هيوم بر او تأثيرات عميق گذاشت.
   كانت علاوه بر پرورش "معرفت‌شناسي" كه شاخه‌مهمي از فلسفه مدرن است، در باب انديشه اجتماعي نيز آرائي ناب دارد. از جمله نوشته‌هاي باشكوه او مقاله‌اي است با عنوان : "روشن‌انديشي چيست؟"  اين مقاله بسيار مهم با دو قلم به فارسي ترجمه شده است.  نقل قول (quotation) اين شماره را به سخن او درباره روشن‌انديشي( enlightenment) اختصاص مي‌دهم.

 Enlightenment  is man's release from his self-incurred tutelage. Tutelage is man's inability to make use of his understanding without direction from another. It is self -incurred when its cause lies not in lack of understanding but in lack of resolution and courage to use it without direction from another. Sapere aude! "hve courage to exercise your own understanding!" . that is the motto of enlightenment

روشن‌انديشي بدر آمدن آدمي از تحت قيمومت بودني خودخواسته است. تحت قيمومت بودن، ناتواني انسان از كاربست فهم خود بدون كمك ديگران است. اين خود خواسته بودن ( به تقصير خود بودن) هنگامي است كه علت آن نه فقدان قوه فهم ، بلكه فقدان عزم و جرأت در بكارگيري فهم ، بدون راهنمايي ديگران باشد.  !sapere aude  . "جرأت آن را داشته باش كه فهم خود را بكار گيري ". اين است شعار روشن‌انديشي.